به گزارش مشرق، در اردیبهشت 1399، دقیقا دو سال بعد از آنکه بزرگترین تجربه تاریخی مردم ایران پس از دوران پهلوی، در عرصه سیاست خارجی و تعامل با کشورهای غربی به یک سرنوشت نافرجام منجر شد و ایالاتمتحده نشان داد که حتی با گرفتن بزرگترین امتیازها نهتنها مایل به تعامل با ایران و حل مشکلات فیمابین نیست که با استفاده از هرگونه ابزار نامشروع و غیرقانونی بنای نابودی کل ملت ایران را دارد، یکی از رسانههای جریان اصلاحات و از مدافعان دولت، با انتشار مطلبی به قلم محسن امینزاده معاون وزارت امور خارجه در دولت اصلاحات، گزارههایی فراتر از آنچه در برجام اتفاق افتاد و منافع ملی هدر رفت را عنوان و از آنها بهعنوان تنها نسخه شفابخش برای ایران یاد کرده است.
بیشتر بخوانید:
استراتژی بیشینهسازی قدرت
میتوان حداقل به سه نکته مهم در این متن اشاره کرد؛ اول اینکه عنوان شده بازدارندگی ازطریق افزایش توان نظامی، مربوط به دوران جنگ سرد است و امروز عناصر قدرت ملی تغییر کرده است، ثانیا نویسنده در بخشی از متن که معلوم هم نیست مبتنیبر کدام داده برگرفته از واقعیت است، چنین ذکر کرده که شرط قطعی تحقق مناسبات گسترده اقتصادی با شرق، حل مناقشات ایران با آمریکاست؛ که این گزاره عینا همان ایدهای است که در حدفاصل سالهای 1392 تا 1394 دنبال شد و البته طی دو سال بعدی آن هم با تمام توان تلاش شد تا توافق هستهای موسوم به برجام حفظ شود. در این مورد واضح و مبرهن است که نتیجه آن تلاشهای چندساله و حتی گره زدن آب خوردن مردم به حل مشکل با آمریکا چیزی جز فشار حداکثری، تشدید تحریم و از بین رفتن منافع ملی نبوده است. مساله سومی که در متن یادشده آمده، گزارهای کاملا اقتصادی است که لاجرم درمورد آن هم باید تاکید کنیم که نگارنده بدون هیچ سابقه روشن فعالیت اقتصادی و یا تحصیلات مربوط ادعایی عجیب را مطرح کرده و اذعان میکند که سیاست جهش تولید داخلی و خودکفایی، بهعنوان یک استراتژی توسعهای، راهبردی کاملا شکستخورده و از رده خارج است.
درباره این سه موضوع و البته دیگر بخشهای متن یادشده هرچند پیش از این حرفهای زیادی بیان شده و تجربه تاریخی مردم ایران هم این اظهارات را آزموده است اما بهمنظور اینکه بیش از پیش و با نگاهی علمی و دقیق این دست توصیهها و نسخهپیچیها مورد بررسی قرار گیرند با کارشناسان اقتصادی و سیاسی به گفتوگو نشستیم و این گزارهها را مورد بررسی قرار دادیم.
مجید شاکری، اقتصاددان در نقد یادداشت محسن امینزاده:
امیدوارم «تفکر سنتی» جای خود را به تفکر «واقعگرایانه» بدهد
مجید شاکری اقتصاددان و پژوهشگر مالیه حکمرانی در یادداشتی شفاهی متن منتشر شده از سوی محسن امینزاده در روزنامه شرق در مورد بازدارندگی و مسائل اقتصادی کشور را مورد نقد و بررسی قرار داد که مشروح آن در ادامه از نظر می گذرد:
مقالهای که محسن امینزاده در روزنامه شرق نوشت، یک بستهبندی کامل از آن چیزی است که اسم آن را میتوان «تفکر سنتی» گذاشت، به این معنا که گفتهاند بعد از جنگ سرد بازدارندگی نظامی ارج خود را از دست داده و حالا بازدارندگی اقتصادی مهم است. نکته بعدی این است که خودکفایی و درونگرایی مدلهای شکستخوردهای از توسعه اقتصادی هستند و نکته سوم اینکه اگر ایران بخواهد رابطهای با جای دیگری از دنیا داشته باشد، (مثال چین را ایشان تصریح کرد) خواست بدیهی و قطعی طرف چینی است که ایران ابتدا رفتار و روابط خود را با آمریکا بهبود بدهد و بعد این بهبود را با طرف چینی آغاز کند.
من به این بسته، نگاه سنتی میگویم؛ از این بابت که تقریبا در تمام سالهای بعد از جنگ سرد و بعد از فروپاشی شوروی، دیپلماتهای ایرانی عموما همین نکات را متذکر میشدند، یعنی 20 سال قبل، 10 سال قبل و امروز بهطور دائم همین گزارهها را بهکار میبرند، بدونتوجه به تغییراتی که در جهان بیرون رخ داده، یعنی گزارهای که ممکن است 10 سال پیش صحیح و بلکه کاملا صحیح بوده، امروز گزاره صحیح نباشد.
یکی از ویژگیهای مهمی که این امکان را ایجاد میکند یک گزاره بهصورت دائمی، ظرف یک دوره 30 ساله تکرار شود، درواقع در داخل خود متن بهصورت کلی موجود است. استفاده پیاپی از واژههای «بدیهی است که» و «قطعا» در این متن نوع نگاهی است که «رویکرد سنتی» به دیپلماسی در ایران دارد. تصور اینکه یکسری قاعده مشخص از پیش تعیینشده بدیهی و قطعی وجود دارد که براساس آن در همه حالات میشود احکام کلی را بدونتوجه به زمان صادر کرد. بعد از نگاه به این اشکال اصلی سعی میکنم سه گزاره فوق را یکییکی مجدد مورد بازخوانی قرار دهم.
نکته اول؛ آیا بازدارندگی نظامی و بازدارندگی اقتصادی دو کالای مکمل هستند یا دو کالای جایگزین؟ جنس نگاهی که امینزاده و «دیپلماسی سنتی» در ایران دارد، این دو نوع بازدارندگی را کالاهای جایگزین میداند که در هر لحظه بهناچار دادوستد بین آنها وجود دارد، درحالیکه تجارب متعددی در داخل یک بلوک در دوره جنگ سرد و بعدا در دوران پساجنگ سرد وجود دارد که به ما نشان میدهد اساسا اینها دو کالای مکمل هستند.
دو مثال بسیار معروف با آثار تمدنی مهم در این مورد، نوع رابطه نظامی–اقتصادی آمریکا با ژاپن و آلمان غربی است. بهعنوان مثال میدانیم آلمانغربی بزرگترین بستانکار پنجره طلا، از فدرالرزرو در چارچوب «برتون وودز» بوده است؛ که اگر میخواست این تقاضا را قبل از بسته شدن پنجره طلا روی میز بگذارد (چون دو سال قبل از بستهشدن پنجره طلا صحبت از پایان برتون وودز بود و اول هم پنجره عمومی به پنجره بانکهای مرکزی تقلیل یافت)، احتمالا آمریکا هرگز نمیتوانست آنطور و با هزینه نسبتا کم از «برتون وودز» خارج شود و در یک حرکت، ارزش دارایی خارجی کشورهای بستانکار از خود را یکسوم کند.
درباره آلمانغربی، نامه معروفی وجود دارد که رئیس بانک مرکزی آلمانغربی، به رئیس خزانهداری آمریکا این اطمینانخاطر را میدهد که هرگز آلمان از حق خود برای به اجرا گذاشتن بستانکاری خود در پنجره طلا استفاده نخواهد کرد. فارغ از تعارفاتی که در آن نامه بهکار رفته، همه میدانیم آنچه این مزیت را برای آمریکاییها ایجاد میکند که آلمانیها را وادار به تصمیمی صددرصد خلاف منافع اقتصادی خودشان و خلاف بازدارندگی اقتصادی خود کند، برتری نظامی آمریکا بر آلمانغربی است و نیاز آلمانغربی به آمریکا با توجه به مسائل خاص خودشان است.
شبیه به این، درباره ژاپن و موضوع «پیمان پلازا» هم قابلبحث است. بنابراین بازدارندگی اقتصادی و بازدارندگی امنیت دو کالای مکمل هم هستند که در شرایط ویژه و در لحظات تمدنی باید به یاری هم بیایند، نه اینکه فکر کنیم در دورههای کوتاهمدت دائما ناگزیر از دادوستد در اجزای حیاتی آنها هستیم.
نکته دوم؛ اینکه منظور امینزاده از خودکفایی یا درونگرایی چیست؟ من اطلاعی ندارم و نمیدانم آن را دقیقا معادل با چه شاخص اقتصادی درنظر گرفتهاند، اما اگر فرض کنید منظور از درونگرایی «میزان باز یا بسته بودن» یک اقتصاد است، شاخصی به نام «باز بودن اقتصاد» داریم که حاصل تقسیم کل تجارت یک کشور بر تولید ناخالص داخلی آن کشور است. اگر فرض کنیم این شاخص مدنظر امینزاده بوده، هیچ ارتباط مشخصی مابین باز بودن اقتصاد یک کشور و توسعهیافته بودن آن وجود ندارد.
مثلا این شاخص برای جیبوتی بیش از 300درصد است، درحالیکه برای آمریکا و ژاپن در اعدادی حدود بیستوچند درصد است. در کشورهای صدرنشین شاخص باز بودن، سنگاپور را داریم، پس عملا مابین اینکه یک کشور اقتصاد باز یا بسته داشته باشد، اگر این را معادل درستی برای درونگرایی و برونگرایی اقتصاد به آن ترتیبی که امینزاده فرمود، بدانیم درواقع نمیشود گفت درونگرایی یا برونگرایی یک نسخه قابلتوصیه یا غیرقابلتوصیه یا یک نسخه از دور خارجشده است. تاکید میکنم که این فراز و این متن به این معنا نیست که من درحال توصیه کردن درونگرایی یا برونگرایی برای اقتصاد ایران هستم. صرفا درحال نقد این گزاره هستم که درونگرایی و خودکفایی یک سکه ازرواجافتاده است. بهخصوص در شرایط پس از کرونا احتمالا تا حد زیادی درونگرایی به یک مزیت تبدیل خواهد شد.
نکته سوم، اینکه اگر فرض کنیم منظور از خودکفایی انتقال زنجیره تولید به داخل کشور و افزایش سهم ارزشافزوده تولیدی در صنعت یک کشور باشد و این موضوع، خود را بهصورت کاهش سهم کالای مصرفی از واردات و افزایش سهم کالای واسطهای از واردات نشان دهد، بدون اینکه لزوما در سمت صادرات رشدی را داشته باشیم، این همان استراتژیای است که به دلایل متعدد اجتماعی، امنیتی، سیاسی و... از سال 1341 یعنی زمانی که برنامه عمرانی سوم آغاز شده، قابلمشاهده است. یعنی دقیقا در زمانی که ایران مشکلی برای دسترسی به اقتصادهای مختلف دنیا یا استفاده از اعتبارات آنها نداشته، دسترسی به کمکهای صندوق بینالمللی پول برای خروج از بحران را داشته است، امکان گفتوگوی آزادانه اقتصادی با بلوک شرق و غرب وجود داشته (چنانکه در برنامه عمرانی چهارم این موضوع بهخوبی مشخص شده)، ولی باز هم انتخاب ایران چیزی شبیه کلمه خودکفایی است که امینزاده بیان کرد.
درواقع موضوع اینکه شما تصمیم دارید چه برنامهریزیای را در حوزه اقتصاد داشته باشید، بیشتر به ویژگیهای اقتصاد شما بازمیگردد تا اینکه سیاست خارجی شما چه چیزی را برای شما حکم کرده است.
نکته چهارم، درباره این گزاره که (به نظر ایشان بدیهی و قطعی است) چین بهبود روابط با ایران را منوط به بهبود روابط ایران با آمریکا میکند، باید بیان کنم که چنین مسالهای مبتنیبر فهم نسبتا گذشتهگرایانهای از اقتصاد و روابط بینالملل است. با توجه به اینکه کشورها پروندههای مختلفی با همدیگر دارند که در این پروندهها ممکن است بهصورت همکار یا غیرهمکار، دوست یا دشمن عمل کنند و هیچ حکم کلیای که برای کلیه این پروندهها بتوان آنها را اظهار کرد، وجود ندارد. بهعنوان مثال اگر فرضا بهبود رابطه ایران و آمریکا اثر منفی بر تفهیم ریسک سبد نفتی واردات چین داشته باشد، نهتنها چینیها از چنین بهبود روابطی استقبال نخواهند کرد بلکه آن را یک عامل مضر در روابط مابین خود و ایران خواهند دانست. یا اگر فرضا بخشی از روابط ایران و آمریکا منجر به دادن امتیازات سرزمینی به طرف آمریکایی شود که پروژه «یک کمربند، یک راه» را تحتتاثیر قرار دهد، تبعا آنها از چنین چیزی استقبال نخواهند کرد. البته این را هم بگویم که میتوان مثال زد چینیها فکر میکنند اگر روابط ایران و آمریکا وضعیت بهتری داشت، ممکن بود روابط ایران و چین بهتر باشد، اما هیچ حکم کلی، آن هم با قیود و عباراتی همچون «بدیهی است» و «قطعا» بههیچوجه در رابطه با ایران و چین و رابطه ایران با هرکشوری بهصورت ثابت در سالیان مختلف، قابلارائه نیست. امیدوارم در گذر زمان، پارادایم حاکم بر سیاست خارجی ایران از «تفکر سنتی» به تفکر «واقعگرایانه» تغییر کند، بهنحوی که بهجای الگوهای گذشته و پایانیافته رسوبکرده در ذهن بروکراتهای ایرانی، شاهد رویکرد واقعگرایانه، نزدیک به زمین و متناسب با شرایط روز باشیم.
سیدمحمد مرندی، استاد دانشگاه تهران:
بدون قوت نظامی، توسعه اقتصادی هیچ مفهومی ندارد
سیدمحمد مرندی، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران و کارشناس مسائل بینالمللی درباره «ادعای محسن امینزاده از فعالان اصلاحطلب مبنیبر اینکه شرط قطعی تحقق مناسبات اقتصادی با شرق حل مناقشات ایران با آمریکاست»، گفت: «حتما روزنامه شرق این مطلب را اشتباه چاپ یا برداشت کرده است، چراکه این سخنان نمیتواند حرف یک فرد تحصیلکرده باشد.»
مرندی ادامه داد: «هیچ فردی نمیگوید باید اقتصاد ضعیف و یک قدرت نظامی توانمند داشته باشیم و تاکنون کسی چنین استدلالی نکرده است که شخصی نیز بخواهد آن را نقد کند، بنابراین چنین اظهاراتی حتما اشتباه چاپی بوده است!»
این تحلیلگر سیاسی با بیان اینکه حل مشکلات ما با دشمن خارجی یک بحث و تلاش برای جلوگیری از اثرات رفتار توام با خصومت آن دشمن بحث دیگری است، افزود: «حل مشکلات ما با آمریکا زمانی شدنی است که حکومت آمریکا از خود برای حل مشکلات اراده نشان دهد.»
به گفته وی، ایران با دولت آمریکا و سایر کشورهای قدرتمند توافق هستهای امضا کرد و علیرغم اینکه ایران در آن توافق امتیازات قابلتوجهی را به طرف مقابل داد، اما نه دولت اوباما و نه دولت ترامپ آن را به اجرا درنیاوردند و البته بعدا ترامپ بهطور کل آن را زیر پا گذاشت و از توافق خارج شد.
ایران برای کاهش اثرات خصومت آمریکا سراغ شرکای دیگر میرود
مرندی برهمین مبنا افزود: «این ما نیستیم که مانع بهبود رابطه هستیم بلکه طرف مقابل چنین رفتار میکند و تا زمانی که طرف مقابل این رفتار غیرعقلانی، غیراخلاقی، غیرانسانی و غیرمنصفانه را ادامه دهد، ایران چارهای جز این ندارد که شرکای دیگری پیدا کند و رابطه خود را با آنها تقویت کند تا اثرات این خصومت کاهش یابد.»
این تحلیلگر سیاسی تاکید کرد: «اطمینان داشته باشید اگر ظرفیت نظامی ما محدود بود، تاکنون آمریکا بارها به سرزمین ما حمله کرده بود؛ کمااینکه رژیم صهیونیستی بارها به سوریه حمله کرده ولی جرات حمله به لبنان را ندارد، با اینکه دولت لبنان اجازه خرید سلاح و موشک ندارد، اما آنها بهخاطر حزبالله جرات حمله به لبنان را ندارند.»
نمیتوان مشکلات کشور را به امید حل اختلاف با کشور متخاصم رها کرد
وی با تاکید بر اینکه قدرت نظامی باعث ایجاد ثبات و امنیت است و بدون آن توسعه اقتصادی مفهومی ندارد، درباره جهش تولید که برخی اصلاحطلبان آن را بهعنوان استراتژی از رده خارج مطرح کردهاند، گفت: «این یک حرف کودکانه است، حتما امینزاده و کسی که تحصیلات داشته و کار اجرایی کرده باشد، این حرف را بیان نکرده و حتما نویسنده روزنامه شرق متوجه منظور مصاحبهشونده نبوده است.»
مرندی یادآور شد: «تلاش برای تقویت تولید داخل و خودکفایی در شرایط تحریم لازم است و هیچ کشوری نمیتواند مشکلات داخل کشور خود را به امید اینکه روزی مشکلات با کشور متخاصم حل شود، رها کند.»
این متخصص مطالعات آمریکا و استاد دانشگاه تصریح کرد: «اگر میخواهیم مشکلات خود را با آمریکا حل کنیم، باید ظرفیتهای داخلی، اقتصادی و نظامی را به جایی برسانیم که دشمن بفهمد این اهرمها تاثیر لازم را ندارد.»
«موقعی میشود با دشمن حرف زد و احیانا به توافقی رسید که آن دشمن به این نتیجه برسد که زیادهخواهی او را به جایی نمیبرد و ازاینرو مجبور شود بهشکل منطقی رفتار کند که ما هنوز این نکته را در آمریکاییها ندیدهایم.»
وی به افزایش توان و ظرفیتهای داخلی اشاره کرد و ادامه داد: «در بحران اقتصادی جهان تمام کشورها و حتی کشورهای قدرتمند و بسیاری از کشورهای منطقه بهدلیل عدم برخورداری از ظرفیتهای داخلی، بههم ریختند؛ برخی کشورهای نزدیک به آمریکا تکمحصولی هستند و همه در شرایط بحران فعلی آسیب جدی دیدهاند. در این میان، حتی کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی که به زنجیرههای مختلف اقتصادی جهان متصل هستند در این شرایط بحرانی با مفقود شدن بخشهایی از این زنجیرهها با بحران مواجه شدهاند. اما محصولاتی که به این زنجیرهها متکی نیستند کماکان مشغول فعالیت هستند. مثلا برخی محصولات غذایی
در آمریکا بسیار کمیاب شدند، درحالیکه تولید خود آمریکا هستند ولی چون آنها به زنجیرههایی خارج از مرزهای خود متصل هستند، با کمبودشان مواجه شدهاند.»
مرندی تصریح کرد: «کشوری که تحتفشار ظالمانه قرار داشته و دشمنان خارجی در تلاشند آن را به زانو دربیاورند، طبیعتا باید این مسیر را انتخاب کند و اتکای خود به خارج را محدود کرده و هرجایی که میتواند با شرکای خارجی ارتباط برقرار کند.»
کشورهای شرقی فقط چین و روسیه نیستند از عراق تا هند، شرق محسوب میشوند
این متخصص مطالعات آمریکا همچنین درباره ادعای برخی مبنی بر اینکه شرط قطعی تحقق مناسبات گسترده اقتصادی با شرق، حل مناقشات ایران با آمریکاست، اظهار داشت: «این حجم از کینه و نفرت غیرمنطقی نسبت به کشورهای غیرغربی قابل فهم نیست؛ این افراد کینه خود را نسبت به آن کشورهای غربی که دشمنی می کنند، نشان نمی دهند ولی نسبت به کشورهای شرقی چنین کین های دارند؛ درحالیکه کشورهای شرقی فقط چین و روسیه نیستند بلکه شرق از عراق تا آسیای مرکزی و شبهقاره هند و دیگر کشورها را شامل میشوند. حتی بسیاری از متفکران تاکید میکنند که کشورهای شرقی همان کشورهای جنوب هستند، یعنی کشورهای آمریکای مرکزی و لاتین و قاره آفریقا هم شامل آنها میشوند.» وی افزود: «اینکه برای ملت ایران شرط و شروط بگذارند و بگویند باید از طریق غرب با بقیه دنیا مناسبات منطقهای تعریف کنیم، ناشی از یک نگاه القاشده توسط بیگانگان است که ازسوی رسانههای غربی و کارشناسان حاکمیتی در غرب القا شده است و کشورها را به غربی و غیرغربی تقسیم میکنند.»
وحید شقاقیشهری، اقتصاددان و عضو هیاتعلمی دانشگاه خوارزمی:
تقویت قدرت اقتصادی کشور بدون قدرت نظامی امکانپذیر نیست
وحید شقاقیشهری، اقتصاددان و عضو هیاتعلمی دانشگاه خوارزمی تهران به ارائه تحلیلی درباره مقایسه رونق اقتصادی کشور و پیشرفتهای نظامی که از سوی برخی اصلاحطلبان موردنقد قرار گرفته بود، پرداخت. مشروح این گفتوگو در ادامه از نظر میگذرد.
اخیرا برخی اصلاحطلبان ادعا کردهاند که توان نظامی بالا در عین اقتصاد نازل برای کشور اعتبار ایجاد نمیکند و راهحلی که ارائه میدهند این است که ما باید برای تحقق مناسبات اقتصادی بهسمت حل مناقشات ایران و آمریکا برویم. تحلیل شما درباره چنین رویکردی چیست؟
ابتدا باید بدانیم بین سه قدرت «اقتصادی، نظامی و قدرت نرم» ارتباط وجود دارد و آنها مکمل و اثرگذار بر یکدیگرند و هر کشوری میخواهد پیشرفت کند باید این سه قدرت را تقویت کند، چراکه با یکی از این قدرتها نمیتوان پیشرفت کرد.
اگر قدرت اقتصادی داشته باشید ولی توان قدرت نظامی و بازدارندگی یا قدرت نرم نداشته باشید، قدرت اقتصادی شما نیز تحتتاثیر قرار میگیرد، ازاینرو قدرت سیاسی باید با قدرت سخت یعنی نظامی و قدرت نرم همراه باشد.
بحث بعدی این است که ما در منطقهای قرار داریم که هدف راهبردی آمریکا در آن ایجاد آشوب، ناآرامیها و بیثباتیهای سیاسی و امنیتی است؛ یک زمانی شما در منطقهای زندگی میکنید که تقریبا از ثبات نسبی برخوردار است ولی ما در منطقهای ساکن هستیم که بیثبات بوده و راهبرد آمریکا نشان میدهد هدف راهبردی آنها در خاورمیانه ایجاد آشوب و تنش است. از این منظر وقتی در منطقهای زندگی میکنید که بیثباتی چه از درون و چه از بیرون منطقه به آن تحمیل میشود، شما بدون قدرت نظامی امکان قدرت اقتصادی هم نخواهید داشت. درواقع شرط قدرت اقتصادی در منطقه بیثبات، برخورداری از قدرت نظامی است و چنانچه قدرت نظامی نداشته باشید، قدرت اقتصادی شما هم بهشدت تنزل مییابد.
این تفکر معتقد است شرط قطعی مناسبات اقتصادی ما با شرق هم حل مناقشه با آمریکاست. درباره این گزاره نظر شما چیست؟
به نظر بنده حفظ یا تقویت قدرت اقتصادی بدون قدرت نظامی و قدرت سخت امکانناپذیر است. این گزاره دوم است و گزاره سوم نیز بحث تعامل با دنیاست.
به نظر من کسی نافی تعامل با دنیا نیست ولی در این تعامل بحث شرق و غرب هم مطرح نیست. در تعامل اقتصادی کشوری برنده است که بتواند روابط اقتصادی متقابل ایجاد کند. روابط اقتصادی یکطرفه، چه با غرب و چه با شرق هزینهزا خواهد بود.
مختصات این روابط اقتصادی در دنیا مبتنیبر چه مولفههایی است؟
منظور از روابط اقتصادی این است که بتوانید یک زنجیره اقتصادی با کشورها ایجاد کنید. بهعنوان مثال سعی کنید تراز تجاری با کشورهای پیرامونی و کشورهای غرب و شرق را یک تراز تجاری متوازن کنید؛ بهطور مثال اگر در ترکیه پنج میلیارد دلار واردات دارم باید تلاش کنم به ترکیه پنج میلیارد دلار هم صادرات داشته باشم. به این توازن تجاری و اقتصادی میگوییم و بدون توازن تجاری و اقتصادی عملا استثمار اقتصادی صورت میگیرد؛ چه شرق باشد، چه غرب و چه آمریکا و اروپا.
بنابراین در تعامل با کشورهای جهان تنها راهحل این است که بتوانیم در مبادلات تجاری-اقتصادی با آن کشور توازن تجاری و اقتصادی برقرار کنیم. نمیشود شما واردکننده باشید و هیچ صادراتی به کشور متقابل نداشته باشید و اسم این را تعامل بگذارید، اما نکته اصلی اینجاست چون هدف راهبردی آمریکا آشوب در منطقه خاورمیانه است؛ عملا مناسبات اقتصادی با این کشور نیز به نتیجه نخواهد رسید.
این جریان البته مدعی است سیاست جهش تولید داخلی و خودکفایی یک استراتژی کاملا شکستخورده و از رده خارج است.
هر فردی چنین ادعایی میکند در این شرایط تحلیل اقتصادی ندارد، چراکه اصل شرایط اقتصاد ایران و شرایط کل اقتصاد جهان، سیاست جایگزینی واردات است؛ به این معنا که اقتصاد باز و آزاد را کنار بگذارند و سیاست جایگزینی واردات در کالاها و خدمات و تولیدات راهبردی را دنبال کنند.
همچنین اگر بخواهیم اقتصاد کشوری را حفظ کنیم باید در زنجیره اقتصاد جهانی قرار گرفت ولی بحث این است که اگر در شرایط فعلی و حتی در شرایط غیرتحریمی تولیدات، واردات کالاها و خدمات راهبردی خود را به بیرون وصل کنیم، دچار خطای راهبردی خواهیم شد و سند اقتصادی هیچ کشور دنیا هم این مساله را توصیه نمیکند.
بنابراین معتقدید در شرایط فعلی تحریم به تولید داخل و خودکفایی نیاز مبرم داریم؟
بله، در ارتباط با کالاها و خدمات استراتژیک چنین است. البته واردات برخی کالاهای غیرضرور ایرادی ندارد و اگر یک روز نخواهید میتوانید آن را حذف کنید. اما برخی کالاها ضروری بوده و حذف آنها امکانناپذیر است و نمیتوانیم کالاها و خدمات راهبردی را به بیرون مرزها بسته کنیم.
بلایی که در سال 91-90 بر سر کشور آمد این بود که میگفتیم در صنعت خودرو خودکفا هستیم ولی وقتی تحریم شدیم، دیگر ماشینی از انبار بیرون نیامد؛ زمانی که علت را جویا شدیم، گفتند فلان قطعات که پنج درصد این خودرو را شامل میشود، تحریم شده و وارد نمیشود و بدون آن پنج درصد، با اینکه 95درصد تولید داخل است، این محصولات در انبار مانده است؛ این یعنی کل زنجیره تولید باید در داخل کشور صورت گیرد و درباره کالاها و خدمات راهبردی نیز چنین است.
ابراهیم متقی،عضو هیات علمی دانشگاه تهران/
ضرورتهای بازدارندگی نامتقارن و عقلانیت راهبردی
بازدارندگی بهعنوان راهبردی تاریخی و همچنین بهمثابه گامی موثر برای افزایش قدرت ملی کشورها محسوب میشود. الگوی رفتاری قدرتهای بزرگ در دوران جنگ سرد براساس معادله موازنه قدرت و عقلانیت راهبردی شکل گرفته بود و بازدارندگی نماد همکاریهای سازمانیافته قدرتهای بزرگ برای امنیت جهانی محسوب میشد. هر کشوری که بتواند قابلیتهای خود را درراستای ایجاد بازدارندگی ارتقا دهد، تبعا به صلح جهانی، امنیت ملی و سیاست بینالملل کمک بزرگی کرده است.
سازوکارهای بازدارندگی در هر دوره تاریخی براساس معادله قدرت تغییر میکند. قدرتهای بزرگ در دوران جنگ سرد، الگوی کنش سیاسی و راهبردی خود را در قالب بازدارندگی هستهای قرار دادند. از زمانی که اتحاد شوروی به آزمایش بمب هستهای مبادرت کرد، بازدارندگی راهبردی در روابط متقابل قدرتهای بزرگ به وجود آمد. یکی از دلایل گسترش همکاریهای آمریکا و اتحاد شوروی در سالهای 1956 بهبعد را باید افزایش قدرت بلوک سوسیالیستی دربرابر یکجانبهگرایی اتمی و راهبردی ایالاتمتحده دانست.
بازدارندگی در دوران جنگ سرد توانست عامل موثر و تعیینکنندهای از روند تخاصم و تعارض قدرتهای بزرگ شود. بازدارندگی توانست زیرساختهای مذاکرات ژنو را بهوجود آورد. از سوی دیگر، بازدارندگی را میتوان شکلی از الگوی تعامل با دیگرانی دانست که روابط آنها در چارچوب مذاکرات خلع سلاح معنا پیدا کرد. مذاکرات سالت یک و دو در دهه 1970 تحتتاثیر فضای بازدارنده حاصل شده است.
1 تحول مفهوم و کارکرد بازدارنگی بعد از جنگ سرد
در سالهای بعد از جنگ سرد بازدارندگی معنای جدیدی پیدا کرده است. اولا بازدارندگی هستهای جای خود را به بازدارندگی متعارف داده، ثانیا بازدارندگی از حوزه سیاست بینالملل به عرصههای منطقهای گسترش یافته. فوکویاما بحث اولیه خود را در قالب پایان تاریخ تبیین کرد، اما کتاب «هویت» فوکویاما نشان میدهد که کشورهای منطقه تحتتاثیر قالبهای هویتی ظهور پیدا کردهاند.
هویت یکی از عوامل اصلی بازدارندگی نامتقارن در عصر حاضر محسوب میشود. کشورهایی همانند ایران چارهای جز بهرهگیری از سازوکارهای مربوط به بازدارندگی نامتقارن در فضای پساجنگ سرد نداشته و نخواهند داشت. هویت را باید زیربنای قدرتسازی دربرابر تهدیدات دانست. در شرایطی که نظام جهانی از سازوکارها و الگوی محدودسازی اقتصادی ایران بهره میگیرد، چنین رویکردی بخشی از معادله قدرت محسوب شده و از سوی دیگر بهمثابه کنش هویتی برای مقابله با ظهور یک بازیگر منطقهای در محیط آسیای جنوبغربی است.
بنابراین باید به این موضوع اشاره داشت که فرآیند قدرتسازی ایران توانست معادله هویت را در خاورمیانه شکل داده و براساس آن سازوکارهای مربوط به گفتمان مقاومت تعریف شود. اگرچه در ایران وقتی صحبت از جبهه مقاومت میشود انگارههای متفاوتی شکل گرفته و معنا مییابد، اما هویت و مقاومت در جهان اسلام و محیط منطقهای بهعنوان اصلیترین دستاورد و چاره بازیگرانی محسوب میشود که احساس میکنند جهان غرب آنها را حاشیهای کرده و از همه مهمتر اینکه موقعیت بروز استعدادها برای آنان فراهم نشده است.
2 راهبرد موازنهگرای ایران در بازدارندگی نامتقارن
ایران قابلیتهای خود را برای هژمونی بهکار نگرفته بلکه تلاش دارد نقش موازنهساز منطقهای را ایفا کند. ایفای چنین نقشی در شرایطی اهمیت دارد که زمینههای لازم برای همکاری و همبستگی منطقهای براساس چندجانبهگرایی را فراهم آورد. تحریمهای فراملی آمریکا توانست موقعیت ایران در محیط منطقهای را با چالش بیشتری روبهرو کند، اما تاکنون چنین تحریمهایی منجر به پایان عمر سیاسی و اقتصادی ایران نشده است.
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که هرگاه آمریکا کشوری را با تحریمهای محدود روبهرو ساخت، زمینه برای تغییر سیاسی و جابهجایی قدرت اجتنابناپذیر میشود. تجربه تاریخی کودتای 28 مرداد 1332 را همه به یاد دارند. در آن دوره تاریخی، آمریکا توانست از طریق تحریمهای اقتصادیای که از سوی انگلیس شکل گرفته بود و سایر قدرتهای بزرگ نیز چنین تحریمهایی را به مرحله اجرا گذاشتند، بحران اقتصادی و اجتماعی در ایران را گسترش دهد.
موج بحرانسازی از طریق سازوکارهای تحریم اقتصادی علیه دولت ملی مصدق، زمینه فرسایش و گسست اجتماعی را بهوجود آورد. زمانی که جامعه با گسست روبهرو شد، در شرایطی که نیروهای ملی، گروههای مارکسیستی و مجموعههای مذهبی در فضای تعارض قرار گرفتند، شرایط از هر جهت برای انجام کودتای 28 مرداد بهوجود آمد. در سال 1954 یعنی یک سال بعد از کودتای آمریکا و انگلیس علیه دولت مصدق چنین الگویی از سوی ایالاتمتحده علیه حکومت آربنز در گواتمالا به اجرا گذاشته شد.
3 واکنش آمریکا به بازدارندگی نامتقارن ایران
تحریمهای اقتصادی همواره چالشهای امنیتی را برای حکومتهای ناپایدار به وجود آورده است. در شرایط موجود ایران توانست موقعیت خود را فراتر از حکومت مصدق، دولت آربنز و فضای ساختاری دولت سوسیالیستی آلنده در شیلی فراهم آورد. از 1953 تا 1973 سیاستهای آمریکا برای تحریم اقتصادی، جهت تغییر رژیم موفقیتآمیز بوده است. در سالهای 1973 بهبعد نیز آمریکا توانست موقعیت خود را علیه کشورهایی که تحریم میشدند، ارتقا دهد.
جنگ سرد دوم جهانی در سال 1983 از سوی ریگان علیه اتحاد شوروی شکل گرفت. اتحاد شوروی در فضای گسستهای اقتصادی مشهودی قرار گرفت و نتیجه آن را میتوان در کنگره 27 حزب کمونیست شوروی در سال 1987 مشاهده کرد. در این کنگره فضا برای محدودسازی سیاستهای مقاومت و مقابلهجویانه اتحاد شوروی ایجاد شد. گورباچف سیاست پرسترویکا و گلاسنوست را درجهت ایجاد رضایت جهان غرب بهکار گرفت. چنین سیاستی فضا را برای دیپلماسی سازنده آمریکا و اتحاد شوروی ایجاد کرد، اما نتیجه دیپلماسی سازنده را میتوان در فروپاشی تدریجی و مرحلهای اتحاد شوروی دانست. در فضای سیاسی ایران تحریم اقتصادی چالشهای بسیاری را در زندگی شهروندان کشور بهوجود آورد. تورم در دورانهای مختلف با شیب تند زندگی جامعه ایرانی را فلج کرد، اما هنوز ساختار سیاسی از قابلیت لازم برای کنترل فضای اقتصادی، هدایت امور اجتماعی و ارتقای قابلیتهای بازدارنده خود در حوزه تکنولوژیک و راهبردی برخوردار است. به یاد داریم ایران دوران شاه امید به ائتلاف همهجانبه با ایالاتمتحده داشت.
4 ائتلاف شکننده آمریکا در دوران پهلوی دوم
سیاستهای نظامی شاه از سال 1969 و در چارچوب دکترین نیکسون سازماندهی شد و براساس آن، ایران نقش ژاندارم منطقهای را ایفا کرد. ایالاتمتحده هیچگاه تمایلی به ارتقای قابلیت صنعتی و دانش معطوف به ثروت در ایران نداشت و نداشته است. بههمیندلیل شاه برای اجرای برنامههای خود ناچار بود به سیاست چندجانبه روی آورد. سیاست چندجانبه شاه در دهههای 1960 و 1970 بیانگر این واقعیت است که مولفه ژئوپلیتیکی در فضای موازنه منطقهای و بینالمللی برای کشوری همانند ایران میتواند نتایج و مطلوبیتهای بیشتری را ایجاد کند.
ایران از اواسط دهه 1960 تمایل خود را به همکاری اقتصادی و صنعتی با اتحاد شوروی نشان داد. روابط ایران و چین نیز از اواسط 1970 بهطور قابلتوجهی گسترش یافت. ایران درصدد بود موازنه قدرت جدیدی را ایجاد کند، زیرا میدانست ایالاتمتحده تمایلی به همکاریهای اقتصادی و صنعتی با ایران دوران شاه نیز نداشته است. در چنین شرایط و فرآیندی، الگوی سیاست خارجی شاه در سال 1353 با تغییر همراه شد.
شاه سیاست مستقل ملی را در پیش گرفت و به این جمعبندی رسید که در شرایطی بقا خواهد داشت که بتواند الگوی کنش سیاسی و اقتصادی خود را در فضای جهان غرب، چین و اتحاد شوروی موازنه کند. هیچگاه شاه انگاره بازدارندگی را در حوزه سیاست قدرت و راهبرد منطقهای بهکار نگرفت، زیرا احساس میکرد حوزه نظامی ایران بهطور قابلتوجهی به ساختار نظامی ایالاتمتحده وابسته است. بههمیندلیل هایزر نقش تعیینکنندهای در ارتش و سیاست نظامی و دفاعی ایران ایفا کرد.
5درسهای راهبردی ایران از سیاستهای امنیتی آمریکا
واقعیت آن است که ایران از دورههای تاریخی گذشته درس گرفته و به این جمعبندی رسیده است که ارتقای موقعیت خود را صرفا از طریق سازوکارهای بازدارنده معنا دهد. اگر اردشیر زاهدی در مصاحبه با BBC و یا در ارسال نامه به مایکل پمپئو، وزیرخارجه آمریکا به این موضوع اشاره دارد که سیاستهای آمریکا در برخورد با ایران ماهیت ستمگرانه دارد و زندگی اقتصادی ایران را نشانه گرفته، بهدلیل ارتقای قابلیتهای راهبردی ایران بوده است.
اردشیر زاهدی هنوز در اندیشه ناسیونالیسم ایرانی، قالبهای تحلیلی خود را معنا میکند. ناسیونالیسم ایرانی در نگرش ریچارد کاتم با مذهب شیعی و انگاره مقاومت پیوند یافته است.
وقتی زاهدی با صراحت به این موضوع اشاره میکند که من به سلیمانی افتخار میکنم و ژنرالهای ایرانی توانستهاند موقعیت ایران را در محیط منطقهای ارتقا دهند، ژنرالهای ایرانی توانستهاند موقعیت ژئوپلیتیکی ایران را درمقابل عربستان و اسرائیل بازتولید کنند؛ بهمعنای آن است که بازدارندگی نامتقارن ایران دربرابر آمریکا و محیط پرتنش منطقهای توانسته زمینههای لازم برای صلح و امنیت را بهوجود آورد. بازدارندگی بهمعنای سیاست جنگی نیست. بازدارندگی بخشی از کنش دفاعی، اقتصادی و تکنولوژی است که میتواند هزینههای کنش سایر بازیگران برای اقدامات تهاجمی را افزایش دهد، بههمیندلیل آنها را وادار میکند در فضای هزینه-فایده قرار گرفته و سازوکارهای عقلانیتری را بهکار گیرند. مساله اصلی سیاست اقتصادی و راهبردی ایران آن است که بتواند امنیت ملی را در چارچوب و مفهوم موسع خود شکل دهد. اگر اندیشه سازش در ذهنیت گروههای اپوزیسیون ایرانی شکل گرفته و تداوم یابد، بهطور اجتنابناپذیر مخاطرات امنیتی قابلتوجهی را برای تمام جامعه ایران در آینده ایجاد خواهد کرد.
اپوزیسیون باید بداند در بخشی از جامعه، ساختار اجتماعی، نظام سیاسی و انقلاب اسلامی ایران بوده است. اپوزیسیون درونساختاری باید الگو و سیاستهای پیشنهادی خود را با مجموعههای مربوط به «شورای گذار» متمایز سازد. اپوزیسیون بخشی از ساختار است و در چنین شرایطی باید اندیشه ساختاری را بازتولید کند.
6 تقسیم کار بینالمللی و حاشیهای کردن ایران منطقهای
اگر ایران در زمره کشورهای «گروه 20» قرار ندارد، علت آن را باید در شکلبندیهای مربوط به اقتصاد جهانی و الگوی تقسیم کار بینالمللی دانست. طبیعی است که عربستان، متحد راهبردی آمریکا محسوب شده و از الگوی تقسیم کار بینالمللی پیروی میکند. «جان مرشایمر» در کتاب «تراژدی سیاست خارجی» به این موضوع اشاره میکند که عاقبت هرکشوری که از سازوکارهای الحاق استفاده کند، جز شکست و براندازی چیزی نخواهد بود، بنابراین ایران ناچار خواهد بود برای حفظ امنیت ملی و ارتقای انگاره استقلال موقعیت خود را بازتولید کند.
در زمان کنونی دیپلماسی کشور درجا میزند. دیپلماسی کشور در روند برجام نشان داد که از سیاست سازش و مصالحه استفاده میکند. شکست دیپلماتیک ایران در برجام به این دلیل بود که قالبهای بازدارندگی را در حوزه کنش دیپلماتیک نادیده گرفت. عاقبت اندیشه «اعتماد به آمریکا» برای ارتقای روابط و بهینهسازی موقعیت اقتصادی و سیاسی کشور را باید در فضای مربوط به آشوب منطقهای و بحرانهای اقتصادی دوران کنونی بررسی کرد. سرنوشت دیپلماسی هستهای دولت حسن روحانی و امید به آمریکا در دوره دوم ریاستجمهوری وی مشخص شد.
نتیجه
پیامدهای هر موضوع را زمامداران باید بهعنوان زیربنای تفکر خود قرار دهند؛ در چنین شرایطی است که میتوان به این جمعبندی رسید:
یک؛ بازدارندگی بخش محوری سیاست خارجی ایران محسوب شده و بههیچوجه ماهیت تهاجمی ندارد.
دو؛ بازدارندگی میتواند قابلیت تاکتیکی و عملیاتی ایران دربرابر تهدیدات منطقهای و بینالمللی را افزایش دهد، افزایش قدرت بهمعنای بهرهگیری از سازوکارهای تهاجمی تلقی نمیشود.
سه؛ تجربه سیاست بینالملل نشان داد بازدارندگی میتواند به عقلانیت راهبردی منجر شده و صلح بادوامتری را در روابط منطقهای و بینالمللی ایجاد کند.
چهار؛ بازدارندگی معطوف به قدرت بوده و باید قدرت تاکتیکی، اقتصادی، صنعتی و همچنین اراده عملیاتی ایران را ارتقا دهد.
پنج؛ کسانی که انگاره ذهنی خود را درراستای تمایل به غرب قرار دادند، هیچگاه به اندازه حکومت پهلوی نمیتوانند وابسته به غرب باشند و یا هیچگاه همانند مصدق نمیتوانند به سیاستهای آمریکا برای حمایت از انگاره موازنه منفی خوشبین باشند، اما آنان چارهای جز شکست نداشتند.
شش؛ آینده سیاسی ایران به بازدارندگی و ارتقای قدرت جبهه مقاومت بستگی دارد. چنین رویکردی به این مفهوم است که اقتصاد، تکنولوژی، صنعت، تولید براساس ضرورتهای درونساختاری باید از پویایی لازم برخوردار باشد. تبعا پیوند ایران با اقتصاد جهانی چنین قابلیتهایی را ارتقا میدهد اما نکته قابلتوجه آن است که بازدارندگی در گام اول تهدیدات راهبردی علیه یک کشور را افزایش میدهد و اگر بازدارندگی بهویژه در شکلبندی نامتقارن آن تداوم یابد، در آن شرایط چنین تهدیداتی بهگونهای تدریجی کاهش یافته و زمینه ارتقای فرصتهای جدید برای ایران را اجتنابناپذیر میکند.
ابوالفضل ظهرهوند، سفیر اسبق ایران در ایتالیا در نقد اظهارات محسن امینزاده:
«محور شرارت» نتیجه عملکرد وزارت خارجه دولت اصلاحات بود
ابوالفضل ظهرهوند، کارشناس مسائل بینالملل و سفیر اسبق ایران در ایتالیا و افغانستان به برخی ادعاهای مطرحشده درباره حل مشکلات اقتصادی کشورمان ازطریق بازگشت به حل مناقشه ایران و آمریکا پاسخ داد. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
اخیرا امینزاده، معاون وزیر خارجه دولت اصلاحات گفته است بازدارندگی ازطریق افزایش توان نظامی متعلق به دوران جنگ سرد است و شرط قطعی تحقق مناسبات گسترده اقتصادی با شرق، حل مناقشات ایران با آمریکاست، نقد و تحلیل شما درباره این اظهارات که غالب تفکر دولتیهاست، چیست؟
این اظهارنظر با شرایط روز فاصله بسیاری دارد، اما برخی دوستان اصلاحطلب هنوز هم گفتمان 15 سال پیش را مطرح میکنند، درحالیکه عاقبت این تفکر و تجربه را همه دیدند و نتیجه این شد که جریان اصلاحات که توسعه سیاسی را مقدم بر توسعه اقتصادی میدانست، به آن شکل از صحنه خارج و منتج به ایجاد فتنه 88 شد.
در مقطعی که ایشان (امینزاده) مسئولیت سیاست خارجی را برعهده داشت نیز همین خط را دنبال میکرد و نتیجه این شد که ظرفیتهای کشور را در شکل توافق کنفرانس بن در حوزه افغانستان به «رامسفلد» واگذار کرد، اما هنوز جلسه را ترک نکرده بود که ایران از سوی آمریکا متهم به محور شرارت شد.
بنابراین بهنظر میرسد جریان اصلاحات دچار فروپاشی و گسستگی است و اصلاحات بهناچار سراغ امینزاده بهعنوان مرد در سایه اصلاحات و آخرین مهره رفته است تا با اتخاذ مواضع تاریخمصرفگذشته جریان اصلاحات را دور خود جمع کند که جای تعجب دارد.
نکته جالبتر اظهارات سریعالقلم، مغز متفکر جریان اصلاحات در حوزه اقتصاد است که عملا توصیه به اقتدارگرایی کرده و میگوید خطاست اگر توسعه سیاسی را مقدم بدانیم و مصداق آن را نیز چین مطرح میکند که در آنجا توسعه سیاسی اتفاق نیفتاده و توسعه اقتصادی را طی کرده است و ازاینرو معتقد است باید توسعه اقتصادی را مقدم بداریم تا بعدها تغییراتی ایجاد شود و به توسعه سیاسی برسیم.
جای تاسف این است که عرصه کلان جامعه را صحنه آزمایشگاه و برای تجربهآموزی و انجام آزمون و خطا میدانند. این جریان یک روز طالبان را به رسمیت میشناسند و بعد آن ظرفیت را در بن به آمریکاییها واگذار میکنند، اما هم طالبان به آنها دهانکجی کرد و هم آمریکاییها! این ضعف این جریان است که فاقد مبانی روشن سیاسی و نظری در حوزه حکمرانی است.
این ایده هاشمی هم بود که میگفت دنیای فردا دنیای مذاکره است و دنیای موشک نیست.
بله، همین ایده را مرحوم هاشمی هم میگفت و الگوی خود را ژاپن مطرح و عنوان میکرد نیازی به نیروی نظامی نداریم و میتوانیم ظرفیت خود را از حوزه نظامی در حوزه اقتصادی ببریم تا کشور همانند ژاپن رشد کند، درحالیکه میزان بودجه دفاعی همان ژاپنی که هنوز در اشغال آمریکاییهاست، چندبرابر ایران است یا سوئیس که یک کشور بیطرف است، بودجه دفاعی آنها نیز چندبرابر ایران است.
این موضوع نشان میدهد آنها غرب را هم نمیشناسند، حتی اگر قرار باشد در چارچوب نظریههای غربی یعنی رئالیسم و واقعگرایی هم نگاه کنند، امروز جهان با اصل بازدارندگی مواجه است که مربوط به دوره جنگ سرد نیست و اصل بازدارندگی نشان داد اگر کشورها میخواهند وارد جنگ نشوند و مورد اشغال قرار نگیرند، باید در این مسیر قرار گیرند.
اگر روسیه و چین قدرت بازدارندگی و قدرت دفاعی خود را کاهش یا از دست بدهند، مطمئن باشید از طرف ناتو موردحمله قرار میگیرند. اگر الان دو تریلیون دلار حجم روابط چین با دنیاست و بهطور مشخص بیش از 500 میلیارد دلار بین آمریکا و چین که با هم منازعه هم دارند، حجم تجاری وجود دارد، بهخاطر قدرت بازدارندگی و درعینحال برخورداری از توسعه اقتصادی است. درحالیکه اگر چینیها توان نظامی و موقعیت نظامی خود را رشد نداده بودند، چنین موقعیت تجاریای را بهدست نمیآوردند. یعنی تعاملی که بین چین و آمریکا وجود دارد، در ادبیات قدرت جلو میرود و در ادبیات قدرت آنچه فهم میشود، مساله بازدارندگی است، درغیراینصورت باید کشور را تسلیم کرد.
این قیاس را که توان نظامی بالا و اقتصاد نازل اعتبار ایجاد نمیکند، چطور ارزیابی میکنید؟ چون این تفکر از طرفی دیگر خودکفایی و سیاست جهش تولید داخلی را شکستخورده و از رده خارج میداند.
مشکل امثال امینزاده این است که نه اقتصاد میدانند، نه سیاست؛ اگر جمهوری اسلامی ایران در حوزه خوداتکایی دارای تجربه و وزن نبود، امروز در شرایطی که به تعبیر آمریکا در دوران تحریمهای فلجکننده هستیم، چه
وضعیتی ایجاد میشد؟ اینکه امروز ایران را بهعنوان یک قدرت در سطح منطقه و جهان قبول دارند و میپذیرند، در سایه چیست؟
اتفاقا روی دیگر سکه اقتصاد، قدرت نظامی و دیپلماسی است و این دو مولفه با هم همسو و دو بال هستند.
سهم بازار را در این مناقشات بینالمللی چطور ارزیابی میکنید؟
یک واقعیتی که جزء اصول رئالیسم وجود دارد، این است که تمام منازعه و مناقشاتی که در صحنه روابط بینالملل ایجاد میشود، بهخاطر کسب سهم از بازار است و اگر سهم بازار را بهدست بیاورند، باید پشتیبانی نظامی را هم داشته باشند.
این دو یعنی قدرت نظامی، دیپلماسی سیاسی و اقتصادی دو روی یک سکه هستند و امکان ندارد کشوری بتواند در این بازاری که اتفاقا در شرایط پساکرونا رقابت در آن سختتر خواهد شد، دوام بیاورد، چون همه عرضهکننده هستند و تقاضایی وجود ندارد.
چرا این تفکر درحالیکه آمریکا بهراحتی از برجام خارج شده باز هم نسخه حل مناقشه ایران از طریق مذاکره با آمریکا را مطرح میکند؟
پشتپرده این اظهارات چیز دیگری است. از آن زمانی که بحث تنشزدایی را مطرح میکردند، مساله آنها پدیده انقلاب اسلامی بود؛ ازاینرو امینزاده آدرس غلط میدهد و سعی دارد با اتخاذ این موضع جبهه درحال فروپاشی جریان اصلاحات را بهنحوی جمع کند و بههمیندلیل از سایه بیرون آمده است. از نظر این جریان انقلاب واقعهای بود که تمام شد و به موزه تاریخ پیوست و ما باید زیر بلیت آمریکا برویم. در تفکر این جریان اساسا چیزی بهنام استقلال، خوداتکایی و پارادایم مستقل فکری معنا ندارد.
کسی که میخواهد با دنیا تنشزدایی کند یعنی آدم خوبی نیست؛ نمیتوان یک روز از دیوار سفارت آمریکا بالا رفت و قدرت گرفت و یک روز دیگر از این دیوار پایین آمد تا بازهم به قدرت رسید! یا آن کار غلط بوده یا موضع فعلی غلط است، نمیشود هر دو درست باشد. ازاینرو مشکل این جریان بیخردی و نادانی است؛ این جریان میخواهد به هر قیمتی ولو به قیمت نوکری آمریکا در قدرت بماند. بنابراین مساله آنها این است که اساسا انقلاب و تفکر حضرت امام(ره) را قبول ندارند و حتی روحانیت هم برای اینها «ناندانی» است؛ مساله دیگر سکولاریسم است، مشکل آنها عدم جدایی دین از سیاست است و نقش دین در اداره جامعه را قبول ندارند و بههمیندلیل پسماندههای لیبرالیسم را استفاده میکنند.
در ایام بحران کرونا برخی نخبگان تاکید میکردند این جریان ممکن است بهسمت ایجاد فتنه اقتصادی برود و ممکن است این اظهارت تحریککننده نیز در همین زمینه باشد، نظر شما چیست؟
بله و اتفاقا بحث جهش تولید و تفکر انقلابی و بسیج مومنانه کل معادلات اینها را بههم ریخت.
آیا این نوع اظهارنظر، دامن زدن به موضوع فتنه اقتصادی است؟
بله، اینها مثل فتنه آبان تصور و امید دارند و تحریمها ابزار کار آنهاست و کاسبان تحریم همینها هستند. این جریان تابویی بهنام تحریم درست کرده و میگویند تحریم ما را از بین میبرد. برای اینکه تحریمها ما را از بین نبرد، باید بهسمت آمریکا برویم. درحالیکه درحالحاضر آمریکا خود را به زور جمع میکند.
فواد ایزدی،استاد دانشگاه تهران
نباید برای حل مناقشه با آمریکا جمهوری اسلامی را ساقط کنید!
تفکر برجام معتقد است ما باید لیستی از مشکلات آمریکا با خودمان تهیه کرده و طبق آن به طرف آمریکایی امتیاز دهیم تا خیالش از بابت ایران راحت شود و در آن زمان نهتنها آمریکا با ما مشکلی ندارد بلکه مشکلات بینالمللی ما نیز حل شده و در عین حال به رشد اقتصادی نیز خواهیم رسید.
باید برای حل مناقشه با آمریکا جمهوری اسلامی را ساقط کنیم!
ما در برجام چنین تجربهای را به دست آوردیم و در عمل امتیازات زیادی را به طرف مقابل دادیم و آنطور که دولت آمریکا نیز اذعان کرد آنها هم امتیازات بسیاری گرفتند اما هنوز برخی در داخل به این نکته توجه ندارند که مشکل دولت آمریکا با ما درباره توانمندیهای اکتسابی همچون موشک، ماهواره و نفوذ منطقهای نیست، بلکه مشکل آمریکا با ایران به دلیل توانمندی ذاتی ایران است.
ازجمله توانمندهای ذاتی ما این است که ایران کشوری بزرگ، ثروتمند، دارای نفت زیاد و برخوردار از حکومتی مانند جمهوری اسلامی است که همه اینها آمریکا را عصبانی میکند؛ درحالیکه برخی دوستان توجه ندارند که ما برای رفع ناراحتی آمریکا نمیتوانیم کشور را کوچک کرده یا نفت خود را دور بریزیم و جمهوری اسلامی را ساقط کنیم!
بنابراین در بهترین حالت آمریکا ما را رقیب و در بدترین حالت دشمن میداند از این رو زمانی که آنها به چشم یک رقیب یا دشمن به ما نگاه میکنند نباید توقع داشته باشیم که تحریمها را بردارند.
کاهش فروش نفت و افزایش تحریم نتیجه تفکر برجامی است
مشکل ما این است که طرف ایرانی فکر میکرد اگر برجام را به سرانجام برساند، مشکلات کشور حل میشود، درحالیکه طرف مقابل عملا بهدنبال توقف برنامه هستهای ایران بود نه تعامل با کشورمان؛ یک زمان شما چنین موضوعی را تا پیش از برجام نمیدانستید و با آزمون و خطا بهجای مطالعه سیاست خارجی آمریکا کار را جلو میبردید که با اغماض میتوان گفت ایرادی ندارد اما فاجعه از جایی آغاز شد که پس از برجام، فروش نفت ما کمتر و تحریمهای ما نیز بیشتر شد؛ ولی برخی همچنان درصدد عبرت گرفتن و مطالعه تاریخ و دقت در مسائل نیستند.
اما درباره گره زدن بعد اقتصادی به حل مناقشه ایران و آمریکا باید گفت عدهای در داخل بهدنبال این هستند مناقشه فعلی را متوقف کنند، اما نمیدانند این کافی نیست و آن طرف مذاکره هم باید چنین چیزی را بخواهد درحالیکه نه دولت اوباما و نه دولت ترامپ چنین نگاهی نداشتهاند.
نگاه آمریکا به برجام کاهش تنش نبوده، بلکه حذف و توقف برنامه هستهای ایران مساله اصلی آنهاست، از این رو همزمان با جلو رفتن مذاکرات شاهد اعمال تحریمهای دیگری نیز بودیم؛ اما دوستان این را متوجه نمیشوند درحالیکه مساله بههیچعنوان پیچیده نیست.
برجام 2 و 3 هم راهحل رفع مناقشه ایران و آمریکا نیست
سوال روشن و مشخص ما این است آیا در آینده نزدیک شرایطی ایجاد خواهد شد که آمریکا به تعامل با جمهوری اسلامی برسد؟ پاسخ منفی است و تا زمانی که آمریکا چنین سیاستهایی دارد، این مشکل حلنشدنی است. بنابراین ما هرچه امتیاز بدهیم و حتی اگر به برجام ۲ و ۳ نیز تن دهیم مشکل حل نخواهد شد.
برخی دولتها ناکارآمد هستند اما مدعی میشوند اگر رابطه ما با آمریکا خوب شود میتوانیم فعالیت و دستاورد بهتری داشته باشیم، درحالیکه هم خواست آمریکا برای بهتر شدن روابطش با ایران و هم توانمندی دولت برای عملکرد بهتر در چنان شرایطی نیز مورد سوال است.
از سوی دیگر میگویند توان نظامی بالا و اقتصاد نازل برای کشور اعتبار ایجاد نمیکند و مسیر از حل مناقشات ایران با آمریکا میگذرد، درحالیکه باید توجه داشت که کاهش تنش در دستورکار آمریکا نیست، بلکه حمله نظامی در دستور کار آنهاست؛ اگر آمریکاییها تصور کنند که هزینه حمله نظامی به ایران بالا نیست این اتفاق رخ خواهد داد.
قدرت ماهوارهای ایران بهمعنای افزایش هزینه جنگ برای طرف آمریکایی است
نکته بسیار حائز اهمیت این است که وقتی کشور از قدرت ماهوارهای برای رصد آمریکا برخوردار است این موضوع قطعا خطر جنگ را کاهش میدهد و این بهمعنای افزایش هزینه نظامی برای طرف آمریکایی است و اگر کسی در داخل از این موضوع ناراحت باشد جای تعجب دارد.